آرش کمانگیر

آرش قهرمان افسانه ای ایران زمین است. یگانه روزنه امید پارسیان در تاریکای پیروزی تورانیان بر سپاه زپا فتاده ایران. آرش نه یک شاهزاده و اشرافزاده که یک ایرانی ساده است!
آرش کمانگیر سروده بی بدیل سیاوش کسرایی را هر ایرانی آزاده ای باید از بر بخواند. به امید آن روز، گزیده ای از آرش کمانگیر را در ادامه می آورم.

" ...
مرزهای مُلک،
همچو سرحداتِ دامن‌گسترِ انديشه، بی‌سامان.
برج‌های شهر،
همچو باروهای دل، بشکسته و ويران.
دشمنان بگذشته از سرحد و از باور ...

هيچ سينه کينه‌ای در بر نمی‌اندوخت.
هيچ دل مهری نمی‌ورزيد.
هيچ کس دستی به سویِ کس نمی‌آورد.
هيچ‌کس در رویِ ديگر‌کس نمی‌خنديد.

باغ‌های آرزو بی‌برگ،
آسمانِ اشک‌ها پُربار.
گرم‌رو آزادگان در بند،
روسپی نامردمان در کار ...

انجمن‌ها کرد دشمن،
رايزن‌ها گردِ هم آورد دشمن،
تا به تدبيری که در ناپاک‌دل دارند،
هم به دستِ ما شکستِ ما برانديشند.

نازک‌انديشانِ‌شان، بی‌شرم، -
که مباداشان دگر روزِ بهی در چشم، -
يافتند آخر فسونی را که می‌جستند ...

چشم‌ها با وحشتی در چشم‌خانه
هر طرف را جستجو می‌کرد،
وين خبر را هر دهانی زيرِ گوشی بازگو می‌کرد:

آخرين فرمان، آخرين تحقير ...
مرز را پروازِ تيری می‌دهد سامان!
گر به نزديکی فرود آيد،
خانه‌هامان تنگ،
آرزومان کور ...
ور بپرد دور،
تا کجا؟ ... تا چند؟ ...
آه! ... کو بازوی پولادين و کو سرپنجه‌ی ايمان؟

هر دهانی اين خبر را بازگو می‌کرد،
چشم‌ها،
بی گفت‌وگويی،
هر طرف را جست‌وجو می‌کرد.
..."

۱ نظر:

ناشناس گفت...

گرم‌رو آزادگان در بند،
روسپی نامردمان در کار ...