غیرت عشق زبان همه خاصان ببرید کز کجا سر غمش در دهن عام افتاد



با تمام وجود خجالت کشیدم، تا بحال این قدر طولانی مو بر تنم سیخ نمانده بود، نه اینکه نمیدانستم(از همنجایی که شما هم میتوانید بدانید ) که محمد رضا جلایی پور کی برگشته ایران و یا کلا کیست ، چیست از کجاست و تا کجا ادامه خواهد داد ...(او ممتد است و اکنون به زعم من در دوران قبضش ، نوبت به بسطش هم خواهد رسید ...)

اما خواندن مکرر شرح حال بانوی تنها و منتظرش
/http://fatemehshams.com/2010/07/10/post_191
،درست مانند داستان رمان پرداز های بزرگ که اگر کوچکترین حسی یا تجربه ای مشترک با آنها داشته باشی ، حس میکنی کسی داستان زندگی آن مقاطع مربوط به آن حس یا تجربه را دارد از قول تو مینویسد و چه زیبا مینویسد ،من را همراه خودش کرده بود: گشایش کوچک خانه دونفره دانشجویی و توفیر اساسی که در حسی که نسبت به سقف روی سرت داری ایجاد میکند ، داشتن جایی برای آوردن قالی که در غربت، ایرانی میشود پهن شده روی کف خانه ات .اضافه بار و دلگرمی خانه ای که اینبار جای این بار اضافه را خواهد داشت ، اسباب آشپز خانه ، ظروف و هزار نکته خرس خورده دیگر ...


اما چه شد که با تمام وجود خجالت کشیدم ، هیچ ، رسیدم به این جمله که نشست توی استخوانم : خاتمی که انصراف داد ساک‌اش را بست و رفت ایران...همین ،
این خودش برای من درس عشق(میتوانید بخوانید جنون ) پیشرفته ای است که مکتب انگشت شمار دارندگان چنین درسهایی برایم آن قدر ها غنی هست که حالا حالا ها بتوانم از قبلش چیز یاد بگیرم .
چند ساعت پیش داشتم شعر میخواندم ، رسیدم به چکامه ای از مشیری مرحوم ، فریدون ، دو سه بیتش را نوشتم جایی ، حالا دوباره خواندمش با نیت کسی که خاتمی که انصراف داد ساک‌اش را بست و رفت ایران، آن کس خشم به جان تاخته،بغض‌ گل‌ انداخته‌، روی برافروخته و مشت‌ برافراخته‌ ای بود که توفان شرر، فرياد خطر و پرچم‌ ره‌ شد .

ای خشم‌ به‌ جان‌ تاخته‌ توفان‌ شرر شو
ای بغض‌ گل‌ انداخته‌ فرياد خطر شو
ای روی برافروخته‌، خود پرچم‌ ره‌ باش
ای مشت‌ برافراخته‌، افراخته‌تر شو
ای حافظ‌ جان‌ وطن‌ از خانه‌ برون‌ آی
از خانه‌ برون‌ چيست‌ كه‌ از خويش‌ به‌ در شو
گر شعله‌ فرو ريزد، بشتاب‌ و مينديش
‌ور تيغ‌ فرو بارد، ای سينه‌ سپر شو
خاک‌ پدران‌ است‌ كه‌ دست‌ دگران‌ است
‌هان‌ ای پسرم‌، خانه‌ نگهدار پدر شو!
ديوار مصيبت‌كده‌ی حوصله‌ بشكن
‌شرم‌ آيدم‌ از اين‌ همه‌ صبر تو، ظفر شو
تا خود جگر روبهكان‌ را بدرانی
چون‌ شير درين‌ بيشه‌ سراپای جگر شو
مسپار وطن‌ را به‌ قضا و قدر ای دوست
خود بر سرِ اين‌، تن‌ به‌ قضا داده‌ قدر شو
فرياد به‌ فرياد بيفزای، كه‌ وقت‌ است‌
در يك‌ نفس‌ تازه‌ اثرهاست‌، اثر شو
ايرانی آزاده‌! جهان‌ چشم‌ به‌ راه‌ است
‌ايران‌ كهن‌ در خطر افتاده‌، خبر شو!
مشتی خس‌ و خارند، به‌ يك‌ شعله‌ بسوزان
‌بر ظلمت‌ اين‌ شام‌ سيه‌، فام‌ سحر شو

محمد رضا جلایی پور ، خاتمی که انصراف داد ساک‌اش را بست و رفت ایران و من فقط عاجزانه نیمه شبی در تیر سرودم: کاش میشد بند از بندم بگسلند، میهنم را وانهند ...
و الان نشستم پست میکنم که مسپار وطن‌ را به‌ قضا و قدر ای دوست... که فرقی ندارد با اینکه بگویم لنگش کن !

آرزویم برای ایران مان آگاهی است ، در مقایس کلان و از همین رو امیدم به آگاهی بخشیدن آگاهان شجاع و نه هیچ کس دیگر، محدود میشود ...

آزاد شوی محمد رضا و شاد و پرتوان و توان افزا پیر شوی ...



حامد

تو که شناسنامه ات در بیمارستان گرو درمان دندان های پدرت هستند

لطفآ قبل یا بعد از این متن، ویدئو ایران رویای ناتمام رو ببینید:

http://www.youtube.com/watch?v=gQH0Y7lgCag


میلاد عزیزم سلام
روزی که این ویدئو رو دیدم، در حال زندگی در یکی از مرفه ترین و به احتمال بیشتر زیباترین نقاط دنیا هستم ،من هم ایرانی ام ، اما نه ایرانی که اگر حتا از خود پرسیده باشد که برای کشورش چه کرده ، جوابی در خور داشته باشد .بیشتر برای خودم کار کرده ام ، اما انصافا و حقیقتا ، شاید اگر تو در موقعیت من بودی از من بهتر عمل میکردی ، من مغموم و چشم انتظار روزی هستم که سکانی در دست اهلان آن دیار قرار گیرد تا باز من غم نخورم،

گفتی تفنگ و ماشین و اسباب بازی نداری ، دروغ هم نمیگفتی ...من اما تفنگ داشتم ، ماشین داشتم ، اما تو نداری، تو از شیره و تریاک در سنی شاکی هستی، که من نمیدانستم اینها چه اند وقتی به سن تو بودم،
فدای چشم و صورت معصوم تو، کاش میشد بند از بندم بگسلند(*) ، و امسال تو در دیاری شایسته منزلت آدمی پا میگرفتی، میدانم که کسانی هم هستند که در وضعیت به مراتب بد تراز تو زندگی میکنند ، اما شاید اگر دغدغه امثال تو را نداشتم به ان سیاهان آفریقایی بی آب هم بیش از امروز میاندیشیدم، آخر من به غزه و لبنان و پاکستان و هند بعد از تو میاندیشیدم، بعد از تو که اسباب بازی نداری و دنده های برادرت شکسته و پدرت بنای بی کار است و مادرت چرخ زندگی را میگذراند و شناسنامه ات در بیمارستان گرو درمان دندان های پدرت هستند ،،، کاش تدبیر این دیار در دستم بود، و نظرات نقادانه و مانع انحراف تیزتر ازعقاب این ملت بر سرم، آنگاه میفهماندم که پول خط لوله صلح بایسته و شایسته چه امور و کسانی است ، اینکه میلاد ما ثروتمند تر از آن است که اسبابی برای بازی نداشته باشد،که مادر زحمات کشش و بیمارش ، دو ماه کرایه عقاب افتاده داشته باشد، و بیمه نداشته باشد و ما بی غیرتانه چگونه به خود اجازه میدهیم که حتا فکر کنیم که از جیب این ملت خسته و خمود و رنجور و مظلوم 495 میلیارد دلار تخفیف بدهیم ، یعنی از تو و پدر و مادرت و برادرانت درعرض بیست و پنج سال ، درست زمانی که ممکن است بچه ای به سن امروز خودت ، تو را بابا صدا کند پنجاه میلیون تومان پول برده اند، همان ها که پز سمت شما بودن را میدهند و از جهل و فقر ی که خودشان بر جان و روح وراوانتان تحمیل کردند رایتان را هم به یغما میبرند، دارند روزی کلی پول از جیبهای خالیت هم میبرند عزیزم، تو حق دری که جایی زیبا بزرگ شوی، میهن بزرگ و زیبایت را بشانسی و به آن افتخار کنی ، زیبا ییهایش را لمس کنی و با تاریخ پر عظمت و مردان و زنان بزرگش آشنا شوی، تو نباید به فکر شیره و تریاک باشی، تو باید درس بخونی ، تو باید اتاق خودت را داشته باشی و رنج نکشی ، آن بی همه چیزهایی که سالها جان و مال و ناموس و همه چیز این ملت را سرمایه پدری نداشته خویش پنداشته و با آن ،جوری نرفتنی تر از آنچه مغول و عرب به این دیار کردند ، کردند باید جواب میدادند، اما نترس، روزی، من و نسل من با مثله شدن در راه آزادی هم که شده، حیثیت و شرف و عظمت و انسانیت را به این دیار باز میگرداند، تو سربلند از ایرانی بودن خود خواهی شد، و گر نه تو ، نسلی که تو درک خواهی کرد، ایران ما ،ایرانی که رویای چند نسل آن دیار از مشروطه تا مصدق و تا کنون بوده را درک خواهد کرد.
امروز در میهنت حتا توانایی تولید بنزین هم نیست، حتا توانایی تولید میزان بنزین تولید سی سال پیش هم نیست، تولید شش میلیون بشکه در روز کشوری سی میلیونی به سه میلیون در روز برای کشوری هفتاد میلیونی تبدیل شده، نه اینکه خود کفا شده باشیم عزیزم، نه ، بدبختیم ،نه اینکه نگران منابع برای نسل های آتی باشیم نه خیلی داریم که اگه بدونیم چطور خرجش کنیم نسل های بعد مون نفت نمیخوان، قادر نیستیم بنزین توی ماشینهامون رو تامین کنیم ، اون وقت ادعای نادولت مردانمان ، لوطی کش های بی همه چیز روز به روز بیشتره...
از قدیم درست گفته اند که شانس هم در خدمت ذهن آماده است، اما ذهن ما نه آن قدری اماده بود که پای صندوق برود و نگذارد این اشتباه طبیعت مفت و مجانی به کاخ ریاست جمهوری برسد تا نداند با نفت صد دلاری و صندوقبه زحمت پرشده از نفت نه دلار و جان مردم هم میهنش باید چگونه برخورد کند، ذهن ما نا آماده تر از آن بود که عنان جنبش مدنی و آزادی طلبانه صد ساله خود را به دستانی ناتوان نسپرد که برای نیمی از جمعیت آن کشور حق رای هم قائل نیست .(http://dar-gah.blogspot.com/2010/07/blog-post_01.html)
حتا عظمت ارتش ایران هم نمانده تا شاه سعودی هم حالا برای ما زرت و پرت کند، اینها همه را به یاد بسپار، روزی حافظه ات به یاریت میشتابد، تا در پذیرش خرافه تعجیل نکنی،تا مسبببان فقر و نگرانی و وجود از نفرت سرشار دیروز میلادها رو درست تشخیص بدهی. روزی بزرگ میشی، یادت باشه، که اگه اون جوری که فک میکنی میخواهی ، پلیس شدی، به کسی زور نگی، سر از جایی مثل کهریزک در نیاری، آدم ها رو نزنی واسه اینکه سعادت میلاد های مثل تو رو با روشی درست میخوان ، کاش ایرانمون ازاد بود، و همه با هم غریبه نبودن، کاش میهن دوستی و میهن پرستی، ناشی از بیکاری و خوشی زیردل زدن تلقی نمیشد، کاش تو هم نو نهالیت رو توی کشوری هم شان بزرگترین اندیشه های خاسته از دیار دیرت تجربه میکردی، ایرانی آشنا ، سبز و بزرگ و بی تعلق .


(*)
کاش میشد بند از بندم بگسلند، میهنم را وانهند

کاش میشد آتش اندر من زنند ،میهنم را وانهند

کاش میشد خسته یارانم به راه سر دهند از دل نوای نغمه را

گام گام آن قدم ها در وطن ، مرهمی باشد روان تشنه را

کاش در فردای آزاد وطن چشم صد ها رفتگان بیدار بود

جان پاک آن پدر پیر وطن نیز همچون یاد وی بیدار بود

کاش خون اینهمه میهن پرست ، خون بهای روز آزادی نبود

کاش خاک زرخیز وطن نقره ریز جیب دجالان نبود

کاش میشد بند از بندم بگسلند، میهنم را وانهند

کاش میشد آتش اندر من زنند ،میهنم را وانهند

در میان این همه آشفتگی ، احتیاجی جز به دل بی باک نیست

زایش هوش و مرام ای هموطن ، تو بدان کز خاک ما فرار نیست

از برای مام میهن هم نفس ، لشگر گردن فرازان در رهند

مینشیند برتن ایران گزند ،می نیابی دل پلیدان جز به بند.

توضیح : ذخایر شناخته شده کنونی نفت در ایران بالغ بر یکصد و سی و پنج میلیارد بشکه میبشاد، که ضرر ناشی ازعدم برداشت نفت با نرخ سی سال پیش و بدون توجه به مسائلی مثل اشتغال زایی، تاسیس پالایشگاه و اثرات مفید و سود مضاعف ساز ناشی از ان، توسه زیر ساختی و ضررهای ناشی ازعدم انجام آن، بالغ بر سه هزار میلیارد دلار است ، رقمی که تزریق صنعتی آن به پیکر مجروح ایران خسته میتوانست ما را به هدف برنامه ریزی شده سی سال پیش ،یعنی حرکت تا استقرار در موقعیت چهارم اقتصادی جهان کمک کند،

چون جهانم حلقهٔ میمی بود

کی چنین جایی مرا بیمی بود

http://www.youtube.com/watch?v=dJx654LNPaY&feature=PlayList&p=E2469E20EE0016BC&playnext_from=PL&playnext=1&index=8&skipcontrinter=1




فوتبال آلمان مکتب زندگی


اگر میتوانید به فوتبال فراتر از یک سرگرمی مهیج نود دقیقه ای نیز بنگرید ،و به بازی و نحوه حضور تیمهایی که هیچ یک تیم ملی ما نیستند به عنوان معلمینی برای ایران فردا، متن پیش رو چنین غرضی دارد .در عوض اگر هنوز از حذف غیر منتظره یا شکستهای سنگین تیمهای محبوبتان فرا تر نرفته اید ، من نیز قصد ندارم مصدع وقت ناخوشتان شوم. این نوشته ای است سبز و در غایت در آرزوی افتخار ایران .


مقدمه :


صاحب این قلم بر آن است تا در این نوشته ذهنیت خود را در باب مسائلی پیرامون فوتبال به بهانه جام جهانی حاضر و پدیده هواداری
در فوتبال از یک سو و ارتباطی که به زعم وی میان این هواداری با شرایط اجتماعی و سیاسی ایران از سوی دیگر می بیند در میان بگذارد .


احتمالا شما هم بسیار متعجب میشدید اگر تیم فوتبال ایران یا اساسا هر تیم ورزشی دیگر میهنمان در سطوح بین المللی صاحب عناوین قهرمانی یا نایب قهرمانی ، سومی یا چهارمی پی درپی میشد.


اصطلاح شگفتی آفرین شدن در ادبیات اخبار ورزشی آن دیار عزیز به گوش همه ما زنگی آشنا دارد .و به جا هم هست ، چرا که همواره در ورزش های فردی مثل کشتی ،وزنه برداری ، تکواندو که برنامه ریزی غلط کمتر میتواند استعدادهای استثنایی این حوزه ها مانند ساعی یا رضا زاده را از هنر نمایی باز دارد ،بارقه های امید پر نورتری هم برای کسب مدال در میادین بین المللی در قلب و اذهان ملت تابیدن گرفته است. حال آنکه فقدان سیاستهای درست ، ورزش هایی تیمی نظیر فوتبال ،بسکتبال و یا والیبال که در مدارس بسیار مورد علاقه نیز هس
تند را در طی چند دهه اخیر، بجز برحه هایی کوتاه از ترقی باز داشته است .
(این در حالیست که به عنوان مثال در فوتبال سه دهه پیش ما بخت اول قاره آسیا بوده ایم, [1] حالا در عوض حضور پر رنگ کره جنوبی را شاهد باشید که در بیست و هشت سال اخیر همواره در جام جهانی حاضر بوده است ، یا صنایع خودرو سازی رو مورد عنایت قرار دهید . )


استبداد :


استبداد زدگی و تلاش برای رهانیدن یک ملت از چنگال دیکتاتوری ، عمری حداقل به درازای قدمت تاریخ جنبش مشروطه خواهی در ایران دارد و پر واضح است که تولد و تکامل ذهنی و جسمی و احساسی همه ما و مربیان ما (مشتمل بر خانواده و دبیران )در این دوران و در فضایی کلیتا اختناق آلود رخ داده است .
بر همین اساس است که امید به تغییر فضای فکری مطلوب و ترویج شده توسط چنین سیستم هایی -که در حالت عادی رسوخش به اذهان ساکنین چنین محیط هایی اجیتناب ناپذیر است -بدون تلاش و همت و مطالعه وکسب آگاهی
- به امیدی عبث می انجامد .ناگفته پیداست که راقم این سطور بیش و پیش از هر نژاد و ملیتی ، دلبسته و مشتاق میهن ، فرهنگ غنی باستانی و سرفرازی هم میهنان خویش است و لذا امید دارد که ذهن تیز بین خواننده این موضوع را در حین خواندن این متن در گوشه ا ی نیک پاسبانی کند .


فوتبال به عنوان یک تمثیل بسیار قابل درک و در عین حال فراگیر ، کاندید بالقوه مناسبی برای تجزیه و تحلیل نگرش های ما بلوغ یافتگان سیستم های توتالیتر میتواند باشد ، البته
مادامی که در جانبداری از تیمهای مورد علاقه فلسفه این طرفداری یک رکن اصلی قضیه بتواند و بخواهد تلقی شود ، در این نوشته چنین تلقی پیش فرض قرار داده شده است و از همین روست که عذر افرادی که حاضر یا مایل به چنین طرز تلقی نیستند در همان سطر اول خواسته شد .






فوتبال آلمان :


من تیم فوتبال آلمان را به عنوان مصداق و نمونه عملی در سطور پیش رو برگزیده ام و دلیلش هم که هواداری این تیم است بر خواننده آشنا پوشیده نیست و بر بر خواننده احیانا غیر آشنا هم پوشیده نخواهد ماند ؛
مهمتر از این علاقمندی ، دلیل و فل
سفه ای است که میتواند از آن مکتبی راهبردی برای پیشرفت یک قوم و سرزمین تدوین کند و به دست دهد .

شخصا، علاقه مندی من به این تیم از بعد از شکست آنها در مقابل ایتالیا در نیمه نهایی دوره قبل و بازماندنشان از فینال در خود آلمان آغاز شد ، فی الواقع پیش از آن بیشتر تحسین کننده بودم تا هوادار
.دلیل هواداری من از تیم های برزیل و هلند در حد فاصل سالهای ۱۹۹۰ تا ۲۰۰۲ دلایلی کم و بیش مشابه آنچه هواداران خرد سال تا بسیار جوان کنونی این تیمها دارند بوده است ، مواردی که به جزئیات بیشتر در انتهای این مقاله و ذیل عنوان روانشناختی هواداری یا چیزی مشابه آن خواهم گنجاند . . [2]

باری ، به منظور پرداختن سریع تر به آنچه نیت اصلی نوشتن این سطور بیان شد ،نگاهی به تاریخ نتایج جام جهانی می اندازیم چرا که نگارنده
، شاهدی عادل تر از نتایج برگزاری نوزده دوره جام جهانی در طی هشتاد سال و اساسا تاریخ یک پدیده برای بحث و استنتاج پیرامون آن نمیشناسد و به این گفته هری ترومن باور دارد که :" هیچ چیز جدیدی در جهان نیست (که عجیب و برای اول بار رخ دهد) الا اینکه بخشی از تاریخیست که شما از آن آگاه نیستید "، ترجمه ای از :

"There is nothing new in the world except the History you do not know"

نیمه نهایی جام جهانی فوتبال ، آخرین مرحله ای است بعد از دوره مقدماتی که تیمها به رغم باخت نیز ، دیدار رده بندی انجام خواهند داد ، از این رو نتایج جامهای پیشین بر این مبنا تا رتبه چهارم آمده است :

نام کشور

دفعات شرکت در جام جهانی

دفعات حضور در نیمه نهایی

دفعات حضور درفینال

دفعات قهرمانی

دفعات نایب قهرمانی

دفعات کسب مقام سومی

دفعات کسب مقام چهارمی

دفعات حذف در دوره مقدماتی

آرژانتین

15

4

4

2

2

0

0

4

آلمان

17

12

7

3

4

4

1

1

انگلستان

13

2

1

1

0

0

1

2

ایتالیا

16

8

6

4

2

1

1

6

برزیل

19

9

7

5

2

2

0

3

هلند

10

4

3

0 or 1

2 or 3

0

1

2

اسپانیا

12

2

1

0 or 1

0 or 1

0

1

3

نیازی به توضیح بیشتر به نظر نمیرسد که نتایج استثنایی حضور پر رنگ آلمان را نشان دهد ،آلمان تنها سه بار فاتح جام جهانی شده است و از این حیث در مقام سوم قراردارد، رقبایش در این مورد برزیل و ایتالیا بترتیب پنج و چهار بار صاحب عنوان قهرمانی هستند.

آلمان و برزیل هر دو هفت بار تا کنون به فینال جام جهانی راه یافته اند اما برزیل سه بار از صعود از گروه خودش در دور مقدماتی بازیها و ایتالیا ،حاضر شش دوره فینال ، پنج باراز این مهم عاجز مانده اند، این در حالیست که آلمان نیز در ۱۹۳۶ با تفاضل گل کمتر و تنها همین یک بار از ادامه حضور در مراتب بالاتر باز مانده است .
از دید دفعات حضور در نیمه نهایی ، آلمان دوازده بار و بیش از هر تیم دیگری منجمله برزیل حاضر همیشگی بازیها، به این افتخار نائل آمده است ، برزیل و ایتالیا با نه و هشت بار در مقام بعدی قرار دارند ، این بدان معناست که آلمان در۷۰% هفتاد درصد دفعات حضورش در جام جهانی در جمع چهار تیم پایانی قرار داشته است ، درصدی که با اختلاف فاحشی بالاتر از ۵۰% برای ایتالیا و ۴۷% برای برزیل قرار دارد .


شرایط سایر تیمها نیز از روی جدول مشخص است
) . آسوده درختی که ثمر هیچ ندارد(
در مقام قیاس ، جوامعی را میمانند با عملکرد دائما از سطحی بالاتر و قابل حساب یا کاملا متغیر و متناوب .

از آنجا که خط ممیزه خاصی بینی ارکان اجتماع و حوزه های زندگی فردی واجتماعی قائل نیستم ، سیاست را هم بخشی از زندگی روزمره میبینم که به صورت صریح یا ضمنی در تک تک امور زندگی ما تاثیر مینهد،از اقتصاد گرفته تا نهاد خانواده ، ورزش تا جهت گیری تحصیلی دانش آموزان و سایر ابعاد ، اساسا جامعه مانند محیط پیوسته ای است که ساز و کار متقابل اجزاء آن امکان عدم پیوستگی و عدم سازگاری و عدم همگونی بین اجزاء آن را سلب میکند، به دیگر سخن ، همان ساز وکارهایی که مدیریت لایق یا نالایق را بر مسند اجرایی مینشاند ، مدیریت فرودگاه ها و جاده ها و روابط خارجی و سرمایه گذاری و تنظیم بودجه و سازمان ورزش را هم با پیشرفت یا معزل مواجه خواهد ساخت. در کوته سخن همه‌ چيز جوامع ‌ بايد به‌ همه‌ چيزدیگر جوامع ‌ بيايد.

به این توصیف بهمن فروتن[3] دقت کنید:

در برلین پایتخت آلمان، من خیلی از نمایندگان پارلمان آلمان را از طریق فوتبال می شناسم. اینها همه در مدرسه هاشان یا وقتی جوان بودند با ورزش قهرمانی درگیر بودند، یعنی شما یک نماینده پارلمان آلمان را نمی بینید که در دوران جوانی یک مسابقه نداده باشد و اینها می دانند که ورزش یک سیستم اجتماعی است و هر سیستم اجتماعی باید عملکرد داشته باشد[4].”

سیاست های پی گرفته شده در ایران در هر زمینه ای که مایلید را با وضعیت امروز فوتبال مان در جهان و سایر امورمان مقایسه کنید ، به سابقه حضور مستمر کره جنوبی در تمامی دوره های جام جهانی در بیست و هشت سال اخیر نگاه بیاندازید و از خود بپرسیم چگونه میتوان الیاف در هم تنیده سیاست و کوچکترین اجزاء زندگی روزمره و تاثیر آنها به عنوان مثال در مقوله ورزش را منکر شد ، مگر به عنوانه نمونه کره جنوبی پیشرفتش در این بیست و هشت سال به فوتبال مقید و محدود شده است ؟

روان شناختی اجمالی هواداری مان در فوتبال

تجارب اجتماعی که در طی قرون بخشی از اجزا و عناصر روان جمعی ما را شکل داده است ، به اعتقاد صاحب نظران، عمده ایرانیان را صاحب روحیه هایی استبداد زاده ، چهره پرست و به دنبال بت سازی نموده است ، نگاهی اجمالی به تجارب و رفتار ما در قبال فراز و نشیب های تاریخ معاصر ایران ، این موارد متوالی را آنا به ذهن متبادر میکند:


جنبش مشروطه خواهی -پدیده رضا خان و عصر پهلوی -ظهور نوزده ماهه دکتر مصدق در عالی ترین سطح فضای سیاسی ایران-کودتاو اختناق فضا به عنوان بخشی از اقتضائات پس از آن-پدیده انقلاب
۵۷ - ظهور ولایت فقیه -دوران اصلاحات -ظهور احمدی نژاد-جنبش اعتراضات مدنی سبز


این فراز و فرود ها از ما موجوداتی ببار آورده است که نگاه به هر مقطع
از تاریخ خود که می اندازیم بجای آنکه شاهد ظهور سیستمهای پایای اجتماعی باشیم ، تولد و زوال چهره ها را در عرصه مشاهده میکنیم.

همین موضوع قاطبه ملت ایران را حد اقل تا قبل از تحولات فعلی فضای ایران ؛ جماعتی در انتظار ظهور منجی به بار آورده است و بنابر این بیش و پیش از آنکه به نقش سهم و وظیفه خود در قبال اجتماع اندیشه باشد ، به دراز کردن انگشت اتهام و تخطئه به سوی چهره های در دسترس و پشت ویترین ،خو گرفته است .

چنین چهره پرستی و انتظارظهور ابرمردی، روحیه اجتماعی را له میکند و شعور و فرهنگ کار تیمی را اگر هم از بین نبرد ، به سخره میگیرد ، میلیون ها لیدر میسازد، دیکتاتورهای کوچک و کم حافظه و کم مطالعه ای که نیازی به خواندن نمیبینند زیرا در آینه توهمی خود ساخته اذهانشان ، آنچه نیاز دارند را وجدان میکنند و نیازی به فراگیری و تمرین ندارند .

.تنها در آیینه زمان است که از بعضی بت سازی ها لب ازحسرت میگزیم و از اندیشه های دونی که بر مسند نشانده ایم یکه میخوریم.

علاقه مندی به سیستم بازی تیمهای بازیکن محور یا جادوگر محور نیز از همین روحیه ناشی میشود ، روحیه ای که گمان میبرد من کاش خودم کسی یا چیزی باشم یا بشوم که اجتماع هر ویرانکده ای هم که شده باشد من مارادونا وار یا ...وار از میان حلبی آبادها سر بر کنم.


زیباست اما زیبا تر ترمیم این ذلت کده هاست، کسی چه میداند آرژانتین
۱۹۸۶ چندین دیه گو داشته است که زیر چرخ های فقر و جور له شده و سر بر نکرده اند.


بحث شعار دادن اینجا مطرح نیست ، این مقوله مورد بحث است که علی رغم آنکه بسته ظهور نخبگانی مانند مصدق یا امیر کبیر در فضای سیاسی ایران با لقوه حاوی مژده تغییرات بوده است و هر انسان منصف و شرافتمندی را به تحسین فضائل آنها ترغیب میکند اما سطح اعتماد به نفس ملتی را در اینکه خاکش مهد دائمی تربیت چنین نخبگانیست ومهمتر
فضا ساز استفاده از ظهور چنین ظرفیتهایی ،نمی افزاید . و نیز چنین است بروز چهره های جاودانه و قابل اتکای تاریخ فوتبال جهان در آمریکای جنوبی .

زمانی از فورد پرسیدند اگر تمامی ثروتت را یکجا از دست بدهی چه میکنی پاسخ داد راهی برای خدمت میابم، و در کمتر از پنج سال به همین نقطه خواهم رسید .چنین ادعایی پیشتر از آنکه ناظر به یک نبوغ فردی باشد ،اشاره به یک نگرش پرورده شده در کوره انضباط دارد، نگرشی که موفقیتش را محصول یک مسیردرست و تکرار پذیر میداند.

واکنش منفی نا خود آگاه در مقابل فوتبال آلمان ، نفرت فرو خورده ای است که از استبداد و جو متشنج غیر قابل برنامه ریزی داریم ؛نفرت از بی برنامگی فردی و اجتماعی که زندگی فردی و اجتماعی ما را به بازی گرفته است ، و این را به شکل فرافکن کردن نفرت از آنچه خود نداریم و در آرزوی آنیم و نفرت از آنان که صاحب چنین موهبتی هستند بروز میدهیم ، لذتی که از ناکامی آلمان در رسیدن به فینال این دوره هم به عنوان مثال به عده ای دست داد ناشی از ارضاء این لایه درونی است که گمان میبرد رد اینچنین تیمی بر پایه انضباط مقدم بر بروز استعداد فردی و آن هم در این مرحله قرار است اثباتی بر ادعای وی باشد.

به زبان ساده: اثباتی بر این خوش خیالی و عافیت طلبی که با سخت کوشی هم بالا رفتن تضمین نمیشود ، این لایه درونی چشم بر واقعیت شایستگی بلامنازع حریف میبندد چرا که اگر نبندد پیامی واضح دال بر ارزش برنامه ریزی و تلاش مصر و مستمر دریافت خواهد کرد که گام در راه نهادن و تغییر پارادایم میطلبد ، چنین تغییرمثبتی تنها به خود نفس تلاش بها میدهد و هیچ تضمین و وعده فریبنده ای هم نمیدهد ، میگذارد تا خودتان الگوی موفقیت و وابستگی لازم و متلازم و غير قابل انفكاك آن با تلاش منظم را درک کنید ، این جهان بینی مجدانه و سرشار از تلاش و باور و ایمان و نگرش چیزی نیست که کسی که دلخوش به ظهور قهرمان و مصلح و و اسطوره نشسته است حس حرکت بسویش را داشته باشد از این رو تخطئه اش میکند و در کمین تمسخرش مینشیند.(مصداق آن بیت که :تغاری بشکند ماستی بریزد-جهان گردد به کام کاسه لیسان )

میلمان به قهرمانی برزیل و آرژانتین و سایر تیم های ستاره محور ،نیز میتواند ناشی از امید پوچی باشد که به ظهور منجی چندین نسل است در خود پرورانده ایم، علاوه بر آن در صورت شکست یک سیستم و متد برنامه ریزی آن نیست که در مظان اتهام قرار میگیرد، بلکه در حد انتظار ظاهر نشدن ستاره ها و بت ها ست که دیوار کوتاهی میشود برای بالا رفتن نقد ها از سر و کله شان .

شاید علاقه مندی به سیستم تدافعی بعضی تیمها هم بی ارتباط با امید به کامیابی ولو با رفتار منفعلانه و محافظه کارانه و کم خطر و واقع در حاشیه امنیت نباشد.(اینها به معنی منع لذت از تماشای حرکات تکنیکی و نمایشی بازیکنان نیست ،هر کسی از دیدن حرکت منحصر به فرد مارادونا یا لیونل مسی به وجد می آید، آن یک زیباشناسی جز است و تاکتیک تیمی یک زیباشناسی کل [5]، در بخش مجزایی نشان خواهم داد که نظم بالای اجتماعی واجد ویژگی های کافی برای پرورش بهتر استعداد های استثنایی و شکوفایی حد اکثر فردی هم میتواند باشد ).

حضور دائمی و مقتدرانه آلمان در عالی ترین سطح فوتبال جهان ، رسیدن به جمع چهار تیم پایانی و فینال در به ترتیب هفتاد و چهل درصد موارد حضور در جام جهانی و امر مشابه و بلکه پر افتخار تر در جام ملتهای اروپا ، بدون وابستگی به داشتن ستاره هایی درنمایش بازی فردی حاوی این پیام است که روحیه ملی ما هم میتواند و بایسته است که از انتظار ظهور منجی و حرکات محافظه کارانه و کم خطر به نظم ذاتی و قابل حساب تغییر کند ؛ روحیه ای که نوید بخش آتیه ای در خور ساکنان اصیل این دیار پر افتخار دیروزهای دور باشد .

این امر شدنی است چرا که علی رغم بحث مطروحه روحیه استبداد زده ، ما واجد حداقل شرط اصلی پیشرفت حتی به گواه دشمنان تاریخی خود نیز هستیم . [6]

گواهی بر این مدعا در پی می آید ؛استفان کینزر مولف کتاب همه مردان شاه (کتابی بسیار خواندنی و آموزنده و دقیق که نویسنده آن را در مقدمه به مردم ایران تقدیم کرده است ) در بخش هفتم یا هشتم کتاب چنین می آورد:

At Morrison’s urging, top-level policymakers from the Foreign

Office, the Admiralty, the Bank of England, and the Ministry of

Fuel and Power joined to form a “Working Party on Persia.” It

Commissioned several studies to use as background in

Dealing with the crisis, including one on the psychology of Iranians. The

Author, a British diplomat, asserted that the typical Iranian was

Motivated by an unabashed dishonesty, fatalistic outlook, [and] indifference to

suffering. . . . The ordinary Persian is vain, unprincipled, eager to

promise what he knows he is incapable or has no intention of

performing, wedded to procrastination, lacking in perseverance

and energy, but amenable to discipline. Above all he enjoys

intrigue and readily turns to prevarication and dishonesty when-

ever there is a possibility of personal gain. Although an accomplished

liar, he does not expect to be believed. They easily acquire

a superficial knowledge of technical subjects, deluding themselves

into the belief that it is profound.

تعدادی از صفاتی که این گروه تحقیق بر روی پارس در یکی از تحقیقات خود ذیل عنوان روانشناسی ایرانیان بر میشمارد : دیدگاه جبری ، غرور ، تعلل گرایی ، فاقد پایداری و انرژی بودن است ، اما و یک امای بزرگ :

در مورد نظم اصلاح پذیر ! (لازم به یادآوری است که اینها نظرات کینزر نیست،روایتی است ازگزارش گروهی که به اصرار موریسون و سیاست سازان رده بالای وزارت خارجه تحقیقی انجام داده است . (

دربحث کوتاه بند بعدی ، پشتیبانی علمی در باب نحوه تئوریک بنیان نهی یک سیستم بهینه ارائه میشود ، موردی که به نظر میرسد نصب العین دولت و ملت آلمان در پیشروی به موقعیت از هر حیث ممتاز کنونیشان بوده باشد

.

قابلیت کاردهی:

ترمودینامیک یک علم پایه طبیعی است که به بررسی انرژی میپردازد و حتا افراد غیر فنی نیز درک پایه ای از انرژی و قانون اول ترمودینامیک (اصل بقای انرژی ) دارند ، اما نگرانی عمومی در مورد قانون دوم دیده میشود که به جای آنکه به عنوان یک ابزار مهم عملی تلقی شود ، یک موضوع تئوری غیر کاربردی تصور میشود مفاهیم قانون دوم در جانبه های مختلف زندگی روزانه به طور صریح مورد استفاده قرار گرفته اند ، به نظر میرسد که بسیاری از افراد موافق حتا بدون فهمیدن آن به طور وسیع آن را مورد استفاده قرار میدهند دکتر هلد خودش را به عنوان یک فرد نجات یافته میداند ، در حدود چهار سال پیش از چاپ این مطالب در ژورنال رنو گازته ۱۹۹۱ ، چهل ساله بوده و تا بیست و یک ساعت در روز کار میکرده ، از سه کودک خود مراقبت میکرده، ورزش هم میکرده ، چهار تا پنج ساعت در شبانه روز میخوابیده ،،، وی معتقد است با تغییری که ایجاد کرده (یک تغییر کار ایی و قانون دوم محور ) هشت و نیم ساعت میخوابید ، دو برابر راندمان دارد ، دوباره کاری ندارد ،و نیاز به چند باره خواندن مطالب برای درک آن ها ندارد .[7]


در ترمودینامیک ، دو قانون اسی تر وجود دارند : قانون اول و قانون دوم ، قانون اول قانون کمیت است و قانون دوم قانون کیفیت ، قانون اول قانون باقی انرژی
است که از دوران راهنمایی و درس علوم با آن آشنایی داریم:

"انرژی به وجود نمیاد و از بین نمیرود ، تنها از فرمی به فرم دیگر تبدیل میشود "

قانون دوم قانون زندگیست ، قانون لحاظ کردن موانع طبیعی جهان مادی، قانون افزایش محتوم انتروپی یا بی نظمی ، قانونی که بیان میدارد که برای نمونه اگر شما قرار است بین دو منبع مختلف ، ماشینی قرار دهید که با جذب مقداری گرما از منبع گرمتر کار تولید کند و ما به التفاوت را هم به منبعی با دمای پایین تر دفع کند ، شما نمیتوانید از حد معینی پیشتر روید ولو اینکه این حد معین هنوز ناقض قانون اول نشده باشد ،

یعنی هنوز قانون اول اجازه تغییر انرژی از فرم گرما به کار را به شما میدهد اما قانون دوم مانع می آید و میگوید شما نمیتواند هر چقدر که دلتان میخواهد انرژی کم کیفیت گرما را به انرژی پر کیفیت کار تبدیل کنید ولو این دو عدد برابر باشند ،برای نمونه اگر منبع گرمتر در دمای صد درجه سانتیگراد و سردتر در صفر باشد ، هرگز قادر نخواهید بود بیش از ۲۷% انرژی محیط گرمتر را به کار تبدیل کنید و ۷۳% به صورت گرمای تلف شده ، یعنی گرمایی که عملا غیر قابل تغییر به کار است ، دفع خواهد شد .

این یک ملاحظه فیزیکی و منطبق با جهان واقعیت و ریاضیات است که قانون اول یا قانون زندگی ایده ال آن را پیشبینی نمیکند ، قانون اول آرمان شهر است ، قانون دوم نهادینه کردن کاراترین روش شناخته شده اداره جامعه (مثلا دموکراسی ) است .


قانون اول ، قانونی است که یک بازیکن همه توپها را با دریبل کردن همه بازیکنان حریف مقابل مرتب به گل تبدیل کند ، و ما هر دوره یکی از این بازیکنان را داشته باشیم و هیچ تیمی را یارای مقابله نباشد .


قانون دوم علم طراحی ماشینی است که به آن ماکزیمم
۲۷ % بیان شده درمثال بالا هرچه میشود نزدیکتر شویم . و این زحمت و دانش و تلاش می طلبد چرا که ساختن ماشینی که در حد نهایی که طبیعت مجازمیشمرد ، کار دریبل زدن نیست، کار کالری سوختن،نشستن و اندیشیدن و برنامه داشتن و به عمل گذاردن و درس از شکست گرفتن و استفاده بهینه از آن است ،چنین ماشین و تیمی عملکرد یکنواخت و قابل حساب دارد و ریپ نمیزند .

قابلیت کاردهی یک تیم یا یک اجتماع بیش از آنکه با حضور منحصر به فرد چهره ها در عرصه های مختلف متجلی شود ، با نظم و دیسیپلین تیمی و اجتماعی است که قوام ، ریشه و تداوم می یابد .

مساله بیش از آنچه که این باشد که چقدر استعداد و توانایی بالقوه داریم ، مساله نحوه به کار بستن آن است ، اجتماع یک بشکه نفت نیست که اگر ده سال هم به حال خود رها شود از قابلیت کاردهی آن کاسته نشود ، اگر مدتی اجتماعی بر مدار غلط طی طریق کند ، اشتباهات فردی ، عادات مخرب و نگرش های نا صحیح، تبدیل به هنجار و ارزش شده و دوران کمود بیماری خطرناک زوال اجتماعی ولو چند دهه تداوم یابد ، دیر یا زود بهای چنین سهل انگاریهایی را از فرزندان دیرتر همان دیاراز میستاند .

به موازات چنین توصیفات علمی ، بحث حد اکثر کارایی سیستم پیش می آید که در صورت تعریف مناسب پارامتر ها محدود به سیستم های ترمو دینامیکی نیز نمیشود و مشتمل بر سیستم های اجتماعی، زیستی ، اقتصادی و ورزشی نیز میتواند باشد .

به توصیفی بسیار ساده میتوان بیان کردکه حد اکثر کار ایی زمانی ظاهر میشود که حد اقل بی نظمی تولید شود ، به عبارتی معادل ، پروسه ها به صورت توام با حد اکثر نظم به جریان در آیند ، این همان یکنواختی و نظم اجتماعی است که مورد بحث ما نیز هست ، در چنین فضایی به حد اکثر کار ایی میرسیم ، به همواره در همسایگی قابل قبولی از عالی ترین موفقیت ها جای داشتن ، حضور حد اکثری در حساس ترین مرحله رقابت هایی نظیر جام جهانی ، به دارا بودن شکوفاترین اقتصاد در اروپای بزرگ ، مولد بنز، BMW ، پورشه ، اپل ، AUDI ، فولکس واگن بودن .آن هم بعد از آلمان سال صفر ، آلمان با خاک یکسان شده بعد از جنگ .

دراجتماعی با نظم و کارایی حد اکثری ، به دلیل مینیمم استهلاک در جهان خارجی ، فضایی که تک تک انسان ها بایستی با آن دست و پنجه نرم کنند به اذهان خودشان تقلیل محسوسی میابد و لذا در چنین جامعه ای بستری مناسب برای ظهور و تجلی فرد نیز فراهم خواهد بود .این چنین نیست که در چنین ساختاری فرد تنها در قالب تیم مفهوم یابد چرا که این موضوع پیشتر درک شده است که حضور و قابلیت و اعتماد به نفس تک تک این اجزا اجتماع است که سیستم را به حرکات مفید میرساند ، لذا بر هم نهی سازنده ای بین فرد پروری و اجتما ع سازی در آن واحد به چشم می آید .لذا حتا اگر بنا به ذات فعالیت فرد ، نظم ذهنی خود فرد محلی از اعراب نداشته باشد ، دلیل بر زدن مهر تایید بر آشفتگی محیط یا عدم اصرار بر نظم بیرون نمیتواند باشد .

بنابرین حتا اگر Individuality را بخواهیم فصل الخطاب قرار دهیم ، ممتازی و یا حداقل کارایی چنین سیستمی واضح است، مگر میتواند کارایی لازم جهت فرد پروری نداشته باشد و مهد چنین بزرگانی بوده باشد :

نقاشی چون ماکس لیبرمن،

موسیقیدانانی چون:

باخ ,بتهوون ، موزارت ، ریچارد واگنر ،

فیلسوفانی چون :
انگلس ، هگل ، کانت ، مارکس ، نیچه ،شوپنهاور ، کارل فردریش وان ویزساکر ، لایبنیتز

نویسندگانی چون :

برتولد برشت ، گوته ، هرمان هسه

و صنعت کاران و دانشمندانی چون :

بنز ،بسل ، دایملر ،دیزل ،انیشتن هلمهولتز، اوتو ، مکس پلانک ،ریمان .،آرنولد سامرفلد ، ژاکوبی، کپلر ،کیرشهف ، رابرت کوخ ،لاندو ، لایبنیتز ،موبیوس ، نیومن، اهمEdmund Landau,


Wernher von Braun ، Hans Bethe


زندگی اگر حقانیتی هم داشته باشد در تلاش است ، در تند و خسته راهی بودن نیست در آهسته و پیوسته در مسیر بودن است .هستند کسانی که عاشق بازی ایتالیا یا سایر تیم ها هستند ، روی سخن من با نقد طرفداری آنها نبوده و نیست ... صحبت از همان است که آن گزارشگر گفت: برداشتن کلاه به احترام عظمت این پر افتخارترین تیم فوتبال جهان و عدم تلاش عبث برای زیر سوال بردن فلسفه این مکتب پیشرفت ساز، اگر سبک شناسید و سبک فوتبال آلمان ها را نمیپسندید ، به جای این مناسبترین الگوی زندگی اجتماعی ، الگویی نشان دهید تا پیروی کنیم یا کله از سر به احترامش بر سینه نهید

.

به قول دوستی عزیز : فوتبال با ریشه نمی خشکد

آری .فوتبال آلمان درگاه تلاش است ، درگاه اصالت عمل ،درگاه گنج بدون رنج را به هیچ نگرفتن ، خوشا برقراری درگاه چنین فلسفه ای در ایران .


فوتبال آلمان باغیست که با علم کشاورزی به حد اکثر محصول رسیده است ، ماکزیمم محصول در آن زاییده تصادف و دعای باران نیست . تیم شش بار حضور در فینال و شش بار حذف در دوره مقدماتی نیست ،بعد از قهرمانی از گروهش صعود میکند ، )حد اقل ته گروه خودش با جام خدا حافظی نمیکند (تیم پنج بار قهرمانی نیست که فاتح جام ژل ریمه هم باشد و بیش از آنچه به حوالی قله برسد در راه باز مانده باشد (ناظر به متوقف شدن پیش از نیمه نهایی در بیش از نیمی از دفعات حضور برزیل (.

برای راهیابی شصت سال یکبار به نیمه نهایی پشتک نمیزند. )با شما نیستم!(

لطفش دائم است.


کلام آخر :

نه منتقدان اهمیت دارند، نه کسی که زمین خوردن آدمهای توانمند را نشان می دهد، حتی این هم مهم نیست که کاری را می توانستیم بهتر انجام دهیم. آفرین بر انسانهایی که در صحنه حضور دارند، انسانهایی که چهره آنها به گرد و عرق و خون آغشته است، کسانی که از جان و دل مایه می گذارند، آنها که دلیرانه تلاش می کنند . [8]


"It is not the critic who counts; not the man who points out how the strong man stumbles, or where the doer of deeds could have done them better. The credit belongs to the man who is actually in the arena, whose face is marred by dust and sweat and blood; who strives valiantly; who errs, who comes short again and again, because there is no effort without error and shortcoming; but who does actually strive to do the deeds; who knows great enthusiasms, the great devotions; who spends himself in a worthy cause; who at the best knows in the end the triumph of high achievement, and who at the worst, if he fails, at least fails while daring greatly, so that his place shall never be with those cold and timid souls who neither know victory nor defeat."

-Theodore Roosevelt


Hamed

July 10th 2010


[1], ویدئو جذاب "بازی بزرگان " را ببینید :

http://www.bbc.co.uk/persian/sport/2010/07/100705_l50_bazi_bozorgan.shtml

[2] پس از باخت، طرفداران آلمان در ورزشگاه ، تشویق برای چند دقیقه بی وقفه ای را با ریتم خاص دست زدن آغاز کردند که بازیکنان و مربی و صدر اعظم را نیز به واکنش و اداشت ،این روحیه ای بود که متفاوت بودنش با شرایط مشابه سایر تیم ها در گذشته برایم سؤال برانگیز بود و ردپای مشابه روحیه و دیسیپلین آلمان ها را در فوتبالشان هم نشان میداد و همین برایم به بخش سرگرمی فوتبال فلسفه نیز افزود ، چیزی که میتوانست ورای نود دقیقه هم آموزنده باشد ،وقت برای یافتن نسخه ای کاملتر از لینک پیش رو در مورد تشویق تماشاچیان نداشتم ، ،http://www.youtube.com/watch?v=IYredvk8ikM&feature=related

همان طور که گزارشگر در این ویدئو نیز میگوید :

if you are a German fan or if you are not a German fan, you got to take your hat off for what yourgen klinsmann, and all the players and all the people in Germany did.

خواه طرفدار آلمان باشید یا نه، شایسته است که کلاه خود را به نشانه احترام به عملکرد یورگن کلینزمان، همه بازیکنان و مردم آلمان بردارید.

[3] بهمن فروتن اکنون در ایالت کوبلنس مدرس رسمی فدراسیون فوتبال آلمان است ،فروتن در سه هفته پایانی فصل۲۰۰۹ -۲۰۱۰ سرمربی‌گری تیم ترکیم‌اسپور را که در رده هفدهم لیگ منطقه‌ای شمال آلمان (دسته چهارم) قرار داشت را پذیرفت و این تیم را که ۱۶ بازی بود موفق به برد نشده بود در سه بازی باقی‌مانده به پیروزی رساند و از سقوط نجات داد.(wikipedia)

[5]

با روحیه مشابه من نیز در حد فصل سالهای ۱۹۹۰ تا ۲۰۰۶ طرفدار بازی تیم های هلند و برزیل بودم ، ستاره های فراموش نشدنی هلند آن روزگار: مارک وان باستن ، رود گولیت، فرانک ریکارد و کمن ، هنوز احساس نوستالژیک رویا های آن روزگار را بیادم می آورد ،دوران آقای گلی ممتد فرشاد پیوس هم بود ! وان باستن و آن گل رویایش به داسایوف دروازه بان اعجوبه روسیه ، آن روزگار این سه بازیکن هلند در ا ث .میلان . بازی میکردند و من طرفدار این باشگاه بودم، پوستر مارادونا بر دیوار اتاق ، و عکس های بازیکنان پر افتخار آلمان آن روز در قفسه کتاب و دفترهای دبستان آن روزگار ، هرچند تیم رویایی من آن شب به هلند باخت و برزیل دوست داشتنی هم به آرژانتین ، هر دو در یک شب .

[6] انگلستان ۱۹۵۳، دولتی که نمیتوانست کوتاهی دست خود از ذخایر کشوری که در آن روزگار ۹۰ % نفت اروپا را تامین میکرد شاهد باشد ، و از این رو حتا به قیمت زیر و رو شدن همیشگی آینده خاور میانه و جهان دولت مردمی و محبوب دکتر مصدق را سرنگون کرد .

[7] ترمودینامیک سنجل