به کجا چنین شتابان؟

۲ نظر:

فائزه ( خلوتکده ) گفت...

به آنجا که چشمانی به انتظارم سفید شده اند !می روم روشن کنم آن دو چشم عاشق را !
چند وقتی نبودی ! دلتنگ شدیم !

tayebe گفت...

من دخترم و" باد "عزيزترين دوست من است
دست در دست هم
مي روم با باد
هر جا از نفس مي افتم دستم را مي گيرد
هر جا گريه ام گرفته شانه اش آماده است
هر درختي را که دست دراز مي کند هول مي دهد
به مسافرت مي رود و خيلي زود بر مي گردد
وقتي خسته ام صورتم را نوازش مي کند
زنگ مي زند گاهي و تا نيمه شب با هم حرف مي زنيم
هر روز چند شاخه گل لينارا به من هديه مي دهد
بهترين عطر ها هم به پاي بوي تنش نمي رسند
دور من مي گردد و اسمم را صدا مي زند
من عاشق باد شده ام.