منتظری عزیز هم به ابدیت پیوست! خبری غیر منتظره بود برای همه ی ما. و چه به ناگاه! چه جمعیتی برای مراسم به خاک سپاریش جمع شده بودند. منتظری اولین مرجعی بود که خامنه ای را به چالش کشید. قبل از آن هم در سالهای 68 خمینی را به چالش کشیده بود و در یکی از نامه هایش به خمینی وزارت اطلاعات وقت را بدتر از ساواک شاه دانسته بود. شاگردان شجاعی را هم تربیت کرد. نمونه اش هادی قابل. داستان واقعی بمب گزاری حرم رضا را هادی قابل برایم تعریف کرد که چگونه تخریب یکی از مساجد اهل سنت توسط یکی از شهرداریها باعث این بمب گزاری بود. واقعه ای که دولت وقت به گردن منافقین یا همان مجاهدین خلق انداخت. البته مجاهدین خودشان مسوولیت آن بمبگذاری را پذیرفت!!!!
سال 78 یا 79 بود که در اردوی دفتر تحکیم وحدت در دانشکده صنعتی اصفهان بودیم. عزت الله سحابی سخنران عصر یکی از روزها بود. یکی از بچه ها موضوع منتظری و درگیریش با خمینی را از سحابی پرسید. سحابی به نامه ی دومی اشاره میکرد که خمینی بعد از نامه مشهور "از آنجا که آدم ساده لوحی هستید..." به منتظری نوشته بود و ئر آن نامه از منتظری حلالیت خواسته بود. نامه ای که به قول سحابی هیچگاه علنی نشد. آما آنچه که مهم است این است که شروع درگیری منتظری و خمینی همان اعدامهای فله ای سیاسی ها در سال 68 بود. فتوا اعدام را هم خود خمینی داده بود.
البته اینها را برای این نمیگویم که خمینی را آخوند بد و منتظری را اخوند خوب میدانم. نه! مشکل جای دیگریست. بد نیست یک مرور سریعی بر تحولات بعد از انقلاب 57 ایران داشته باشیم. از سال 1360 شروع میکنم و ریاست جمهوری بنی صدر. اولین انتخابات ریاست جمهوری ایران پس از انقلاب که قدرتمندترین حزب وقت را مغلوب کرد. حزب جمهوری در آن انتخابات به ابولحسن بنی صدر باخت. اما هسته ی مرکزی این حزب که تشکیل شده بود از هاشمی رفسنجانی، علی خامنه ای، بهشتی، حسن حبیبی، و چند نفر دیگر که اسمشان در خاطرم نیست مصمم بودند که تمام قوا را در اختیار بگیرند. رجوع کنید به کتاب "اولین رییس جمهور" و گزیده مباحث شورای انقلاب. از همان ابتدا نوچه های حزب جمهوری مراسم و سخنرانی های بنی صدر را به هم میریختند. همان کاری که انصار حزب الله با خاتمی میکرد. همان حقه های کثیف قدیمی حزب جمهوری پس از به قدرت رسیدن خاتمی دوباره کلید خورد. دیری نگذشت که بنی صدر را کنار زدند و خامنه ای رییس جمهور شد. مجلس را هم در اختیار داشتند. هدف بعدی هسته ی حزب که دیگر به طور رسمی فعال نبود در اختیار گرفتن رهبری بعد از فوت خمینی بود. پروژه ای که با کنار زدن منتظری و تحمیل خامنه ای به مرجعیت شیعه به سر انجام رسید.
نکته ی دیگری که میخواهم اشاره کنم نقش هاشمی در 30 سال انقلاب است. هاشمی خودش به تنهایی هم نقش آخوند بد را بازی کرده و هم نقش آخوند خوب را. پروژه قتلهای زنجیره ای در زمان ریاست جمهوری هاشمی کلید خورد. مغز متفکر حزب جمهوری هم همین هاشمی بود. خامنه ای آش نپخته خود هاشمی بود. اما سنگینی اشتباهاتش اکنون به سختی گریبانش را گرفته. مواضع اخیرش هم که همه میدانیم.
همه ی اینها به کنار! مشکل ایران امروز سیاسی نیست. مشکل ایدئولوژیک است. آخوند چه خوبش و چه بدش پرورده یک ایدئولوژیست! اینها همه پرورده یک نگاهند! نگاهی که قتل و تجاوز و شکنجه و هزار کثافت کاری دیگر را میتواند توجیه شرعی کند. تکیه اش هم به متون تاریخیست و کتاب مقدس. مسوولیت همه این خونخواریها را هم می اندازد به گردن پروردگارش که گردنش از مو هم باریکتر است!
پا نوشت
-اه! حالم از این نوشته به هم میخورد. اصلا از هرچه حرف سیاسیست حالم به هم میخورد. کاش شرایط دیگری بود که دگر مینوشتم. نشد!
-محرم! باور میکنید که همین محرم شده کابوس حاکومت اسلامی؟ چه تضاد زیبایی!
Human vs Man
یکی از نکات جالبی که سالها پیش که زبان عربی را در مدرسه به خوردمان میدادند ذهن مرا مشغول میکرد، اصراری بود که این زبان بر درشت کردن تفاوت بین نر و ماده داشت. انتِ و انتَ! ضربت و ضرب! و ... . نگرشی که زبان فارسی به رسمیت نمی شناسد. انگلیسی و فرانسه هم از این جهت شباهتهایی به زبان عربی دارند که بد نیست به چند نمونه اشاره کنم. برای مثال گزاره ی One man One vote که man را به معنی کل بشر به کار می برد. یا گزاره All men are created equal.
پا نوشت:
- سینا! سینای عزیز هم پدر شد. یسنا! خیلی دلم می خواست شیراز بودم لحظه تولد یسنا!
- امتحان جامع دکتری را هم امروز پشت سر گذاشتیم. شاید فراغت خاطر بیشتری فراهم آید. شاید!
پا نوشت:
- سینا! سینای عزیز هم پدر شد. یسنا! خیلی دلم می خواست شیراز بودم لحظه تولد یسنا!
- امتحان جامع دکتری را هم امروز پشت سر گذاشتیم. شاید فراغت خاطر بیشتری فراهم آید. شاید!
"فیل"
و فیل حیوان بزرگیست (1)
"وَ لَه خُرطومٌ طَویلٌ"(7)
و تورات هزاره یِ یکم (3)
وانجیل هزار پاره یِ یوحنّا! (31)
و به تمامی کتابهای مزخرف هزار هزاره ی زمینی! (8)
و به قانون مصطهکم عِلیَّت! (2)
و به برهان بی بدیل نَذم! (3)
من! آری من! (4)
مسلمانم. (7)
و بس!
"وَ لَه خُرطومٌ طَویلٌ"(7)
و تورات هزاره یِ یکم (3)
وانجیل هزار پاره یِ یوحنّا! (31)
و به تمامی کتابهای مزخرف هزار هزاره ی زمینی! (8)
و به قانون مصطهکم عِلیَّت! (2)
و به برهان بی بدیل نَذم! (3)
من! آری من! (4)
مسلمانم. (7)
و بس!
دروغ
حکم دروغ دادی و گفتی حقیقت است
قرص زیبای ماه از لایه دریچه هویداست ، اما چه کنم كه از شعاع مهتاب كه از لایه دریچه به درون افتد، بر بام آسمان نتوان رفت،!!! و از آنجا آینده ایران را دید، هوا خوب است ،ساعت ۴ صبح،
از نیمه شب كه از تماشای فیلم کاپیتالیسم با دوستان برگشتیم نمیتوانم این فکر ساده رو از ذهن دور کنم كه آزادی بیان و مطبوعات چه موهبت بزرگی هستش ، میشه باهاش چنین مستندهایی ساخت .
چقدر راحت قدرت بدون نظارت ،فساد میاره، چقدر اگه نه خود مذهب ،لااقل حکومتهای سوار بر دوشش خود رو از پاسخگویی مبرا میبینن .زنگ ظلام دلهاشون دیگه پاک بشو نیست . کاش کمی اگر نه تواریخ رو ، ،لااقل حکمتهای ادبی خودمون رو مرور میکردن، اما این ،چقدر در هر عصر ظلمی تلقین کننده هستش :
روز شکار، پیرزنی با قباد گفت
کاز آتش فساد تو، جز دود و آه نیست
روزی بیا به کلبهی ما از ره شکار
تحقیق حال گوشهنشینان گناه نیست
هنگام چاشت، سفرهی بی نان ما ببین
تا بنگری که نام و نشان از رفاه نیست
دزدم لحاف برد و شبان گاو پس نداد
دیگر به کشور تو، امان و پناه نیست
از تشنگی، کدوبنم امسال خشک شد
آب قنات بردی و آبی بچاه نیست
سنگینی خراج، بما عرضه تنگ کرد
گندم تراست، حاصل ما غیر کاه نیست
در دامن تو، دیده جز آلودگی ندید
بر عیبهای روشن خویشت، نگاه نیست
حکم دروغ دادی و گفتی حقیقت است
کار تباه کردی و گفتی تباه نیست
صد جور دیدم از سگ و دربان به درگهت
جز سفله و بخیل، درین بارگاه نیست
ویرانه شد ز ظلم تو، هر مسکن و دهی
یغماگر است چون تو کسی، پادشاه نیست
مردی در آنزمان که شدی صید گرگ آز
از بهر مرده، حاجت تخت و کلاه نیست
یکدوست از برای تو نگذاشت دشمنی
یک مرد رزمجوی، ترا در سپاه نیست
جمعی سیاهروز سیهکاری تواند
باور مکن که بهر تو روز سیاه نیست
مزدور خفته را ندهد مزد، هیچکس
میدان همت است جهان، خوابگاه نیست
تقویم عمر ماست جهان، هر چه میکنیم
بیرون ز دفتر کهن سال و ماه نیست
سختی کشی ز دهر، چو سختی دهی بخلق
در کیفر فلک، غلط و اشتباه نیست
از نیمه شب كه از تماشای فیلم کاپیتالیسم با دوستان برگشتیم نمیتوانم این فکر ساده رو از ذهن دور کنم كه آزادی بیان و مطبوعات چه موهبت بزرگی هستش ، میشه باهاش چنین مستندهایی ساخت .
چقدر راحت قدرت بدون نظارت ،فساد میاره، چقدر اگه نه خود مذهب ،لااقل حکومتهای سوار بر دوشش خود رو از پاسخگویی مبرا میبینن .زنگ ظلام دلهاشون دیگه پاک بشو نیست . کاش کمی اگر نه تواریخ رو ، ،لااقل حکمتهای ادبی خودمون رو مرور میکردن، اما این ،چقدر در هر عصر ظلمی تلقین کننده هستش :
روز شکار، پیرزنی با قباد گفت
کاز آتش فساد تو، جز دود و آه نیست
روزی بیا به کلبهی ما از ره شکار
تحقیق حال گوشهنشینان گناه نیست
هنگام چاشت، سفرهی بی نان ما ببین
تا بنگری که نام و نشان از رفاه نیست
دزدم لحاف برد و شبان گاو پس نداد
دیگر به کشور تو، امان و پناه نیست
از تشنگی، کدوبنم امسال خشک شد
آب قنات بردی و آبی بچاه نیست
سنگینی خراج، بما عرضه تنگ کرد
گندم تراست، حاصل ما غیر کاه نیست
در دامن تو، دیده جز آلودگی ندید
بر عیبهای روشن خویشت، نگاه نیست
حکم دروغ دادی و گفتی حقیقت است
کار تباه کردی و گفتی تباه نیست
صد جور دیدم از سگ و دربان به درگهت
جز سفله و بخیل، درین بارگاه نیست
ویرانه شد ز ظلم تو، هر مسکن و دهی
یغماگر است چون تو کسی، پادشاه نیست
مردی در آنزمان که شدی صید گرگ آز
از بهر مرده، حاجت تخت و کلاه نیست
یکدوست از برای تو نگذاشت دشمنی
یک مرد رزمجوی، ترا در سپاه نیست
جمعی سیاهروز سیهکاری تواند
باور مکن که بهر تو روز سیاه نیست
مزدور خفته را ندهد مزد، هیچکس
میدان همت است جهان، خوابگاه نیست
تقویم عمر ماست جهان، هر چه میکنیم
بیرون ز دفتر کهن سال و ماه نیست
سختی کشی ز دهر، چو سختی دهی بخلق
در کیفر فلک، غلط و اشتباه نیست
123
قصه جمهوری توتالیتر "جهل و جور و فساد" قصه آن بقال سیه کاسه ای است که سمی در ماست دشمن کرد و دگر متاع معتمدی نداشت.حال دیگر متاع دین فروشی آن یکی نیز تف سر بالا و اره گیر کرده ایست که نزد خریدارانش ثمنی ندارد.
موافقید؟
باهاش کنار اومدم.بالاخره راهی پیدا شد که از شر این فکر آزاردهنده که اگر اون روزهای سال84 مردم مثل ماهایی که رأی دادیم، رأی داده بودند الان سالهاو فرصتهای سوخته کمتری داغ بر مغزمون میذاشت رها بشم.فقط
امیدوارم این یه دلخوشی صرف نباشه.البته حتی اگه باشه هم،حداقل چند شب
"کیانوش آسا"،"یعقوب"،"محمد کامرانی"،"ندا"،"سهراب"،"مصطفی غنیان"،"اشکان"و...با اون چشمهای محنت
آور و حسرت برانگیز بجای بازی در نقش افسوسی کشنده بر پرده ذهنهای میلیون هاآزاده
نقشی تازه به امید میزنند : تضمین آرامش بخش "عبرت" چقدر زیباست روزی که می آید و دوست دارم که
ببینید،دمی که با نزدیک شدن هیچ انتخاباتی ترس و لرزی امثال من را نابود و از هستی ساقط نمیکند.
چنین خواهد شد چون
نوجوانان دبیرستان های "کیانوش آسا"،"یعقوب"،"محمد کامرانی"،
"ن د ا"،"سهراب"،"مصطفی غنیان"،"اشکان"و...شهر ها را چراغان میکنند.تا که تادنیا دنیاست ملت حافظه
تاریخیش دچار آلزایمر نشود و دشمنان کیان و آزادی و آرامشش را همواره بیاد بیاورد:هرفصل سال به بهانه ای
بهارها بارها در "خرداد پر حادثه"
تابستان ها در "تیر بیاد آن همه میر"
پاییزها در"آبان بیاد آن همه دانشجوی غایب"
زمستان ها در "راستی ای کاش در زمستان بروند،بهانه خوبی است،زمستانها به شکرانه فروپاشی تاریخ ننگین حکومتهای غیر آزاد و دینی در این دیاردیر
".
و چنین شود که این همه زجر بای پایداری آرامش مردمان و عقلانیتشان و عدم قهر سیاسیشان باشد. موافقید؟
امیدوارم این یه دلخوشی صرف نباشه.البته حتی اگه باشه هم،حداقل چند شب
"کیانوش آسا"،"یعقوب"،"محمد کامرانی"،"ندا"،"سهراب"،"مصطفی غنیان"،"اشکان"و...با اون چشمهای محنت
آور و حسرت برانگیز بجای بازی در نقش افسوسی کشنده بر پرده ذهنهای میلیون هاآزاده
نقشی تازه به امید میزنند : تضمین آرامش بخش "عبرت" چقدر زیباست روزی که می آید و دوست دارم که
ببینید،دمی که با نزدیک شدن هیچ انتخاباتی ترس و لرزی امثال من را نابود و از هستی ساقط نمیکند.
چنین خواهد شد چون
نوجوانان دبیرستان های "کیانوش آسا"،"یعقوب"،"محمد کامرانی"،
"ن د ا"،"سهراب"،"مصطفی غنیان"،"اشکان"و...شهر ها را چراغان میکنند.تا که تادنیا دنیاست ملت حافظه
تاریخیش دچار آلزایمر نشود و دشمنان کیان و آزادی و آرامشش را همواره بیاد بیاورد:هرفصل سال به بهانه ای
بهارها بارها در "خرداد پر حادثه"
تابستان ها در "تیر بیاد آن همه میر"
پاییزها در"آبان بیاد آن همه دانشجوی غایب"
زمستان ها در "راستی ای کاش در زمستان بروند،بهانه خوبی است،زمستانها به شکرانه فروپاشی تاریخ ننگین حکومتهای غیر آزاد و دینی در این دیاردیر
".
و چنین شود که این همه زجر بای پایداری آرامش مردمان و عقلانیتشان و عدم قهر سیاسیشان باشد. موافقید؟
اشتراک در:
پستها (Atom)